شهریور ۰۸، ۱۳۸۴

مثل تن درخت
مثل تن دیوار
پیچیده . زمخت . بند بند
پنجره رو به سیاه سفید ها باز است
و مسخ شیرین تنهایه من
در سایه ها
سیاهها
سفید ها
مسخ شیرین تنهایه من
با
باکره صخره ها !!!!!0

شهریور ۰۷، ۱۳۸۴

گذر زمان بر دستانش
وگرمای انتظاری
که از مشرق با باد ها می آید
هااااااااااااااااا ی روزگار انتظار
انتظار گرم
مرگ
تنهایی
!خدا

مرداد ۲۸، ۱۳۸۴

بر لایه های آبی
از میان افق
باکره ای برخاست با حریری زرین فام بر دوش
امروز
عصمت دختر
آبی ترین لایه ها
در نفرت پست زمین
به خون می نشیند

مرداد ۲۵، ۱۳۸۴

مرداد ۱۲، ۱۳۸۴



کدام جهت را انتخاب کنم

تا از زاویه نگاهت بگذرم

نه آنچنان مایل که بلغزم بر حسب جاذبه

نه آن چنان قائم که

افق را از دیدگانت بگیرم

مرداد ۱۱، ۱۳۸۴

سفید
سیاه
خاکستری
آ نچه بر پرده می ماسد
تصویر غمگین پرنده ای ست که
پرواز را در قفس آمو خته است
......
همون گنجشکک اشی مشیه خودمونه به این روز افتاده هاااااااااااااااااااا !0