خرداد ۳۰، ۱۳۸۹


تازیانه آفتاب بر انعکاس نقره ای سنگها
هر چیزی می سوزد میان این و آن

آفتاب سنگها را برشته می کند
در انعکاسش شعله ور می شود ، باد
 می خیزد میان پنجره ، گر می گیرد اتاق
نعره گرم تابستان است
 پس می کشم خویش را
ازمیان ایوان  جهنم و آفتاب

خرداد ۲۵، ۱۳۸۹

اینم از اون چیزایه که تاریخ مصرف نداره . اولین بار عکس این یارو رو ( demis rovssos) تو زیر زمین مامان بزرگ پیدا کردم ، سالها بعد صداشو تو نوجوا نی شنیدم ، یه باره دیگه تو اولین روزای غربت تو یکی از اتاقهای خوابگاه ، همیشه ام یه حس و تداعی می کرد این روزام همینطور  ...
ارتباط غریبیه نمی دونم بهش چی میگن ما میگیم  .. ( درآمده ) !



goodbye-my-love-goodbye

...