فروردین ۰۲، ۱۳۸۶



.
..
....
نوروز امسال ما
چون هميشه خسته شروع مي شود
تاب مي آورد ما را
و خسته تر از ما
به نوروزي ديگر مي سپارد مان
وباز ديگري به ديگري
وباز ديگري به آن ديگر


.
..
....

!!!! اعترافات اولين روز بهار
روز گارم را بر باد دادم
وچيزي نيستم جز تفاله گذشته اي
كه بيهوده تكرار شد ه است
كاش بهار هيچ كدامتان
بيهوده تكرار نشود




پايدار باشد
و
نوروزتان شاد

اسفند ۲۹، ۱۳۸۵

به جای تبریک سال نو !!!!!!!!! شکنجه
.
.
چیزی تغییر نکرده
فقط بر جمعیت زمین افزوده شده بر جرم های قدیمی جرم های تازه ای
اضافه شده
جرم های واقعی تحمیلی لحظه ای جرم هایی که جرم نیستند
اما فریادی که جسم با آن تاوانش را می پردازد
مطابق معیارهای جاودانی
فریاد معصو میت بوده هست و خواهد بود
چیری تغییر نکرده
تنها شاید آداب و رسوم مراسم رقص ها
حرکت دست هایی که سپر سر می شوند
همان گونه است که بوده
جسم در هم می پیچد کلنجار می رود ورها می شود
از پا در می آید و می افتد زانو بغل می گیرد
کبود می شود ورم میکند آب دهانش راه می افتد غرق در خون
چیزی تغییر نکرده
به جز جریان رود خانه ها خط جنگلها سا حل ها بیابان ها و یخچال ها
روح آدمی در میان این مناظر می خزد
محو می شود بر می گردد نزدیک و دور می شود
بیگانه ای برای خود دست نیافتنی یک بار مطمئن به وجود خویش
بار دیگر نا مطمئن
در صورتی که جسم هست هست و هست
ونمی داند کجا می رود
ویسواو شیمبورسکا

اسفند ۲۰، ۱۳۸۵

در كلاس روزگار
: درس هاي گونه گونه هست
درس دست يافتن به آب و نان
درس زيستن كنار اين و آن
*
درس مهر
درس قهر
درس آشنا شدن
. . . درس با سرشك غم ز هم جدا شدن
*
در ميان اين معلمان و درس ها
در كنار نمره هاي صفر و نمره هاي بيست
يك معلم بزرگ نيز
در تمام لحظه ها ، تمام عمر
! در كلاس هست و در كلاس نيست
نام اوست : مرگ
: و آنچه درس مي دهد
زندگي است
فريدون مشيري