آبان ۱۸، ۱۳۸۴

همینه , همین برگ از همین دفتر , همین الان با همین کاغذ همین قلمی که می نویسم
تو همین شب البته یه سال عقب ترش
چرا؟ چون همیشه همین بوده .... 0
همین دیگه , همین , این !!! منظورم اینه همین ! همینی که هی باعث می شه بگم همین دیگه
اینکه من از بالا و بالا تر یه وری می اوفتم تو همین حالت عجیب
می دونی چیه ؟
بگو .. نه!0
نمی خوام تو بدونی چیه اگه بدونی
میگی دیونست
خوب هست
چرا ؟
خودم جواب می دم ساده است
چون مثه اون قصه ها باید آخرش اسم من جای اون گله رو یه سنگ باشه
که گله قرمزی شو پس داده به سنگ رو اسمه
یعنی یه رنگ باید بپاشه به یه سایه رو یه سنگ
تا بشه عکسش کنن که اگرم کسی دید نفهمه چیه
چون سر , راز , قرارم هست که بمونه
ما فقط فکر عبث بره کسی که می بینمون به بار می یاریم
چون تعریف نشدیم
شاید یه سمبولیم اما هنوز نمی دونیم
یا شاید قراره بشیم
سمبول چی نمی دونم , شاید پوچی , بیهودگی
نه ؟
جوابش همین بود به همین ساده گی
چون همین الان تو همین لحظه رو همین کاغذ با همین قلمی که می نویسم رنگ پس دادم
اما نمی دونم چه رنگیه ... اونم هنوز تعریف نشده

هیچ نظری موجود نیست: