شهریور ۱۷، ۱۳۸۷

همیشه وقتی قصد نوشتن کرده ام چه بر کاغذ چه اینجا که نمی دانم اصلا قصدم از نوشتن چیست و چه نیاز ناکام وجودم را ارضا می کند ، اولین کلمه یا چیزی که از ذهنم می گذرد - فاصله - است همین کلمه " فاصله " پس و پیشش را بزک می کنم جمله های عجیب و غریبی در می آید باز پاک می کنم باز از همین واژه مترادفی هم معنی و هم سو با او در می آید برایم عجیب است نمی دانم چرا آخر این ... قربانی کدام فاصله ام ، چرا فاصله ؟ نه من چیزی می فهمم نه آگاه و نا خوداگاهم ، پس مرا چه ربطیست به این واژه
شاید منم فاصله ای از من می خواهد که من دیگری باشم !!

**
یاد خط فاصله های قرمز بعد کلمات افتادم - مشق های اول دبستان آن روزها که هیچ چیز بهتر از رنگ مداد گلی نبود ، گلی سوسمار نشان .

...

هیچ نظری موجود نیست: