اسفند ۲۶، ۱۳۸۴


سایه روشن صبح
از نهایت نطفه ای که خواب در چشمانم می بندد
شب افیونی فریاد می کشد
اینجا شب است
خانه من گورستانه تاریکی ها ست
پرسه ای آغاز می شود که هیچگاه بر خطوط در نمی گیرد
در این فصل بی ترانه و عشق
کودکی زیبا ترین ترانه ایست
که مرا از خود می آویزد
بیاویز کودکی ام را بر سر پنجه انوار
در سایه روشن صبح
به یاد یوز پلنگانی که با من دویدند
بدرود
بدرود
که در نهایت این پیوستگی مسخ
زمان! 1
تو هم به گذشته می پیوندی

۲ نظر:

ناشناس گفت...

salam
shakheye motmaeny ro entekhab kardi .
behet tabrik migam . na be khatere sale gadid ha . be khatere hamin shakhehe.
matne ghashangi bod . ama hich be in fekr kardi chera ma az tarikiha farar mikonim ta kodakiha . vali vaghty bache bodim baraks.
ghalamet hamishe por shokofe

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
به شاخه مطمئنی آویزون شدی بهت تبریک می گم البته این تبریک شبیه تبریک عید نیست که همه جایی باشه ها یه تبریک اختصاصیه و ربطی به هیچکدوم از جشن های دنیا نداره اما آرش هیچ فکر کردی چرا ما الان از تاریکی به سمت کودکی می دویم ولی بچه که بودیم دوست داشتیم تو هر تاریکی ای سرک بکشیم حالا چمون شده ؟