اسفند ۱۶، ۱۳۸۴



از انتهای سکوت آمده ام
از انتهای کوچه های خا موشی وفراموشی
از آنجا که فریاد سکوتم دل سنگ را می شکند
آسمانم آبیست
زمینم آبیست
فلبم سرخ است ، سرخ
اشک چشمانم در رکاب مادیان باد ها
دشت های پر گل سرخ را سیراب می کند
وچشمانم که آغاز گر ترنم زخمی درد است
در یا نامیده شدم
قطره قطره جمع گشتم با درد
از آنجا که بودنی شد ، تا باشم
امروز قطره ،،، قطره ،،، می سوزم از داغ گلهای سرخ
از بود و نبود ، از هر آنچه هست و خواهد بود
از زمزمه درد ناک تو ، آرش
که بر من این چنین صادقانه می وزد
بخوانم ،،، بخوانم ،،، با پرواز چلچله ها
با آغاز بهار
با شکوفه های فصل های عاشقی
بخوان ،،، بخوان،،، که در من همه پاییز و زمستان است
دلم می گیرد از این همه سرما ، از این همه دوری ، محزون
از آسمان و ستارگان و خدایانش
کاش چون خورشیدی بر من می تابید
و این همه یخ بندان روح و قلبم
آب می شد
در دریای وجودم ، و زلال می گشتم
در یا و دریاچه نبودم
بلکه اقیانوس بودم و ، ماء وایی
برای ماهی های آزاده عشق
که شاید امروز چنین باشم
نی دانم؟
بخوان ،، مرا باز هم بخوان
در ترانه ات ، در سکوت عاشقانه ات
در این همه همهمه شاید از آسمان از ماوراءُ آ سمان مرا در یابند
شاید آسمان آغوش خویش بر من گشود
شاید از پلکان ابر ها پله پله بالا رفتم
و باز آرام آرام بالا رفتم
آنجا نور است
چشمانم جز نور و بازی انوار نمی بیند
بخوان ،، بخوان ،،، آری
نه ! فریادم کن ... فریادم کن
که من اینجا می مانم ، می مانم
**********************
زمزمه دل دریا در زمین چنین ماند ، ازقول شاعر که می گوید
کوه با اولین سنگ آغاز می شود
وانسان با اولین درد
---------------------
آرش
3:17
بامداد یکشنبه ای دیگر

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam
kheili zeba bod mr30
moafagh bashi
mask_son