بهمن ۲۳، ۱۳۸۳

ارگ بم


به نام خدا
زیر و بم ارگ بم
من از ایران سخن سخن میگویم.اینک پس از گذشت سالها تاریخ ساکت ایران زمین صدای مهیبی همه را از خواب زمستانی بیدار کرد.آیا واقعا سرنوشت تاریخی این چنین غنی باید بر گرده های خونین خشت آلود این قلعه فرود می آمد؟ تا بیدار شویم تا بشنویم تا ببینیم؟و حال انسانهایی از خشت و آهن باید سراسیمه به دنبال صدای زجه های آشنا به زیر آوار باشند تا ما نظری بر جنس نا مرغوب تاریخ کنونیمان کنیم؟اما باز هم بهتر این چنین بود زیرا که فردا در تاریخ از ما یاد خواهد شد به عنوان اجساد متحرک و مدعی در زیر پوست شهر.آری به عنوان مردمی که در زیر پا های سر نوشت له شده اندو نیز به عنوان منتظرانی که سماق می مکند تا بلکه مزه سماق طعم نون و نمک اجدادشان را برایشان تداعی کند.من از ایران سخن می گویم من از دشنه های خونین دریا دلانی عاشق من از مردمی که در خلوت شبانه با مقداری نان و نمک و با اندکی درد زندگی را قمار می کردند سخن می گویم وحال با این فاجعه بزرگ جواب سینه سوخته تاریخ را که خواهد داد... : بار خدایا آیا تدبیری این چنین برایمان بس است؟آیا من که حال با اندیشه ای تشویش آلود از این فاجعه سخن ساز میکنم نا توانم؟...اکنون من از تاریخ ایران بر گرده های به خاک نشسته این مردم سخن میگویم.من از این نژاد آشنا سخن میگویم .اما پس تاریخ در آینده از ما برای که سخن میگوید؟دیگر از این همه افسوس و غبطه دلمان پر است. قلبها سنگین میتپند و پلکها هر روز تاریخ از دست رفته را بر چشمهایمان نمایش می دهد.اما چه کنیم که زبانها بر حلقومهایمان گره خورده شده.... . حال با تو سخن میگویم مورخ فردا نویس ما باورمان به دست تاریخ سپردهایم ما وسعتمان را بر گورستانهای بی مرز شیار کردیم.ما نسل سوخته کتاب تاریخ هستیم ما در این سال در سال گذشته و قبل از آن وجود فریاد را در رگهایمان با خون لخته کردیم...وحال که ارگ بمهایی عظیم در دلهایمان فرو ریخت اما منتظریم تا تاریخ نویس زمانمان تا دیر نشده از ما به عنوان ارگ بسازانی شاه مرددر کتاب تاریخ یاد کند.و اما تو مورخ: یادت
باشد (تاریخ حال ما گرچه مرده باد و مرده داد بود اما مرده گان این سالها عاشق ترین زندگان بودن).

هیچ نظری موجود نیست: