بهمن ۲۸، ۱۳۸۳

تاس!!!!!!!!!!ه

کاش می شد در یک نازک حریر کودکانه صعود کرد تا مرگ
از آن روی که صادقانه است
و این نسبت یک ششم را که
مکعب است!
که زندگیست!
که بازیست!
ریاضیست!
از قبل تر ها خموش و خمیده با تاس تکرار می کرد
گاه بی هوش و بی هواس تاس می ریخت و جمع می کرد
انس او با تاس
آیا نسبت ها و احتمالات را درک می کرد؟
بر صفحه ای چوبین
و مفهوم این معادله را می یا فت :
زندگی را . مرگ را
رمل و اسطرلاب نمی دانستی ..... می دانم
نسبت ها را در تاس چگونه یا فتی؟
ارتفاعت را چگونه اندازه زدی با ستارگان با خورشید
با بازی ؟ با تاس ؟
اما آخرش مارس!
می شود گذشت .... سا ده از برابر یک اتفاق
اما تاس؟
گمان نمی کنم کسی فهمید
که بازی با تاس
درک هستیه مسخ زمین بود
نه گمان نمی کنم
سا ده بود ........ چون بلوغی عارفانه
و نی شدن در نی زار
به یاد سید مرتضی