دی ۲۲، ۱۳۸۴


کاش می شد در یک نازک حریر کودکانه صعود کرد تا مرگ
از آن روی که صادقانه است
و این نسبت یک ششم را که مکعب است!0
که زندگیست!0
که بازیست!0
ریاضیست! 0
از قبل تر ها خموش و خمیده با تاس تکرار می کرد
گاه بی هوش و بی هواس
تاس می ریخت و جمع می کرد
انس او با تاس
آیا نسبت ها و احتمالات را درک می کرد؟
بر صفحه ای چوبین
و مفهوم این معادله را می یا فت : زندگی را . مرگ را
رمل و اسطرلاب نمی دانستی .....0
می دانم
نسبت ها را در تاس چگونه یا فتی؟
ارتفاعت را چگونه اندازه زدی با ستارگان با خورشید
با بازی ؟ با تاس ؟
اما آخرش مارس!0
می شود گذشت ....0
سا ده از برابر یک اتفاق اما تاس؟
گمان نمی کنم کسی فهمید که بازی با تاس درک هستیه مسخ زمین بود نه گمان نمی کنم سا ده بود ........ 0
چون بلوغی عارفانه و نی شدن در نی زار

۲ نظر:

حميـرا گفت...

سلام آرش عزیز
شروع صبح زمستان با شعر تو زیبا بود
شکفتن در درک هستی
و پر شدن در اندیشه ادراک
با شروع یک صبح غیرمنتظره
گاه سخت زیباست سخت زیبا

ناشناس گفت...

سلام
تصوير زيبايست
و از آن زيباتر گفتارت بود كه به آن تصوير معنا بخشيد معنايي بس بزرگ با اميد به روزي كه زندگي ات با كلمات زيبايت معناي بيشتر ي پيد ا كند
A lot thx
last_son