فروردین ۱۵، ۱۳۸۵


: در گوشه کنار شهر ما
خدایا
هر جا که باشم آسمانت همین رنگ است
و شبا هنگامت را
مرا ستاره ای نیست
صبح بی معنای من از خواب بیدار می شود
و شب بی معنای من به خواب می رود
از عمق پوچ برق نقره ای ، تیغ با رگ ام
مرگ نقرای با سرنگ ، در عمق پوچ نئشگی
و یادگارنقره فام مهتاب
از خواب ستاره بیدار می شوم
دوباره کوچک می شوم
هم عرض مخروط سرنگ،
دوباره در لذت موزیانه افیون
به یادگار نقره فام مهتاب فکر می کنم
مرثیه ام
تنها
برای یک رویا
رویای آسمانت
در شبی که پل عبورم
غبار نقره ای مهتاب باشد

۴ نظر:

ناشناس گفت...

mamnon, be ham chenin, soodaroo

ناشناس گفت...

وبلا گتون قشنگه
اونورا هم بیاین

ناشناس گفت...

وبلا گتون قشنگه
اونورا هم بیاین

ناشناس گفت...

وبلا گتون قشنگه
اونورا هم بیاین